همه ی خانه های من ...
سلام دختر کوچولو ها هوا بد جوری گرفته و ما داریم کم کم وسیله هامونو جمع میکنیمو از این خونه میریم ... و بعد از مدتها این اولین باره که احساس می کنم دارم به خونه ی خودم برمیگردم . آدم هرچی باشه هرچقدر هم کوچیک یا بزرگ ...باید حتما ریشه داشته باشه ... ریشه ی من به جایی توی یه شهر کوچیک برمیگرده ... به خونه ی کلنگی که از بیرون شکل خونه ی عروسکهاست ... ریشه ی من به پدرم برمیگرده ... به یه پیرمرد دنیا دیده و منتظر ... ریشه من به یه حیاط برمیگرده ... به یه درخت صنوبر بزرگ که حتی وقتی بزرگ شدم قد آغوش من نشد و اصلا نفهمیدم کی ریشه کن شد و به خاطره ها پیوست ... به یه تاب با طناب آبی که تابت میداد تا آسمون آبی ... هرچه بلندتر ... خنده ها بیشتر ......
نویسنده :
مامان تو
17:12