روز اول دی ماه
سلام دخترکوچولوها
مادرتون داره براتون می نویسه از یه زمستون تازه یه زمستون سرد ... یه زمستونی که امیدورام هرگز ما رو یاد هیچ خاطر ه ی خیسی نندازه. یه زمستون که هر دوتا تون دارین بزرگ تر میشین ... یکی تو دستهای من و یکی تو دلم ... و من خوشحالم که با اینهمه مشغله ، جرات مادری دارم. گاهی دلم می خواد یکی از این روزهای من فیلم بگیره و بعد سال بعد و یا سالهای بعد بهم نشون بده ... تا ببینم که اونقدر ها هم که فکر می کنم در طول زندگیم ضعیف نبودم ...همیشه سعی کردم دنبال رویا هام برم و بالاتر از همه با خودم صادق باشم و این خوبه .
نیک آفرین ... تو این روزها با کارهای عجیبت هر روز مارو شگفت زده می کنی ...برای خودت هر روز ده ها بار نقاشی میکشی و رنگهای زرد و نارنجی و آبی و سبز و قرمز و البته صورتی رو میشناسی . بعدِ آوازه های همیشگی که از اول تولدت تا الان برات میخوندم ...بالاخره تو هم شروع کردی به آواز خوندن ... تموم شعرهای منو از بر کردی ... و کتابهای شعرت رو بدون اینکه بدونی چی نوشته از بر می خونی ... آره تو ... تو موجود شگفت انگیز زمینی ...
اولین شعری که خوندی این بود :
- خورشید خانوم آفتاب کن / کوه یخارو آب کن
بعد :
- نیک آفرین عروسه / یه دختره ملوسه / مامانی رو می بوسه / عروسه ملوسه می بوسه /
_ گل پامچال بیرون بیا / بیرون بیا فصل بهاره ( البته با صدای سنتور بابایی)
بعد هم شعرهای کودکانه :
_ زباله آی زباله / دستاش مثل زغاله / هفت روز روز هفته / اصلا حموم نرفته / و ....
_ بعد هم شعر حسنی ... یه بیت من یه بیت تو ( توی ده شلمرود /حسنی تک و تنها بود /حسنی نگو بلا بگو /تنبل تنبلا بگو / و تا آخر ...
_ سر آخرهم شعر های کتاب می می نی که تو عاشق اونایی و برا خودت همیشه تکرار می کنی .
خدارو شکر که اینهمه احساسات لطیفه و اینهمه هیجان به زندگی داری ... خدارو شکر که تو و نی نی کوچولو هستین و من و بابایی دیگه تنها نیستیم . همه پشت همیم.