نیک آفریننیک آفرین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

دخترانه ها

روز اول دی ماه

1393/10/2 16:30
نویسنده : مامان تو
2,177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترکوچولوها

مادرتون داره براتون می نویسه از یه زمستون تازه یه زمستون سرد ... یه زمستونی که امیدورام هرگز ما رو یاد هیچ خاطر ه ی خیسی نندازه. یه زمستون که هر دوتا تون دارین بزرگ تر میشین ... یکی تو دستهای من و یکی تو دلم ... و من خوشحالم که با اینهمه مشغله ، جرات مادری دارم.  گاهی دلم می خواد یکی از این روزهای من فیلم بگیره و بعد سال بعد و یا سالهای بعد بهم نشون بده ... تا ببینم که اونقدر ها هم که فکر می کنم در طول زندگیم ضعیف نبودم ...همیشه سعی کردم دنبال رویا هام برم و بالاتر از همه با خودم صادق باشم و این خوبه .

نیک آفرین ... تو این روزها با کارهای عجیبت هر روز مارو شگفت زده می کنی ...برای خودت هر روز ده ها بار نقاشی میکشی و رنگهای زرد و نارنجی و آبی و سبز و قرمز و البته صورتی رو میشناسی . بعدِ آوازه های همیشگی که از اول تولدت تا الان برات میخوندم ...بالاخره تو هم شروع کردی به آواز خوندن ... تموم شعرهای منو از بر کردی ... و کتابهای شعرت رو بدون اینکه بدونی چی نوشته از بر می خونی ... آره تو ... تو موجود شگفت انگیز زمینی ...

اولین شعری که خوندی این بود :

- خورشید خانوم آفتاب کن  /  کوه یخارو آب کن

بعد :

- نیک آفرین عروسه  / یه دختره ملوسه  /  مامانی رو می بوسه / عروسه ملوسه می بوسه /

_ گل پامچال بیرون بیا / بیرون بیا فصل بهاره  ( البته با صدای سنتور بابایی)

بعد هم شعرهای کودکانه :

_ زباله آی زباله / دستاش مثل زغاله / هفت روز روز هفته / اصلا حموم نرفته / و ....

_ بعد هم شعر حسنی ... یه بیت من یه بیت تو  ( توی ده شلمرود /حسنی تک و تنها بود /حسنی نگو بلا بگو /تنبل تنبلا بگو / و تا آخر ...

_ سر آخرهم شعر های کتاب می می نی که تو عاشق اونایی و برا خودت همیشه تکرار می کنی .

خدارو شکر که اینهمه احساسات لطیفه و اینهمه هیجان به زندگی داری ... خدارو شکر که تو و نی نی کوچولو هستین و من و بابایی دیگه تنها نیستیم . همه پشت همیم.

پسندها (1)

نظرات (6)

پاپ من
4 دی 93 11:24
سلام دوست عزيز! وبلاگت خيلي زيباست! يک پيشنهاد عالي براي کسب در آمد از وبلاگت دارم. سيستم کسب درآمد پاپ من -- ثبت شده در ستاد ساماندهي نرخ هر آي پي = از 60 تا 150 ريال پاپ آپ اول = 30 ريال و دومي 30 ريال تسويه حساب منظم و هفتگي ابتدا وارد سايت شويد و ثبت نام کنيد بعد از ثبت نام وبسايت خودتون رو ثبت کنيد تا تاييد بشه بعد يک کد در قالب وبلاگتون قرار ميديد بعد به ازاي هر بازديد کننده 60 تا 150 ريال دريافت ميکنيد همين حالا ثبت نام کرده و شروع به کسب درآمد کنيد! پرداخت منظم و شمارش بالا از مزيت هاي سايت ماست کافي است امتحان کنيد! مطمئنم خوشتون مياد و راضي خواهيد بود! منتظرما! ___________________
مامان سها و سارا
10 دی 93 17:41
سلام عزیزم خیلی قشنگه حست ... امیدوارم همیشه شاد باشین
نازنین
13 دی 93 3:49
شادی جون خیلی وقته وبلاگتو میخونم و لذت میبرم.نبریک برای نی نی جدید خیلی خوشحالم که برای نیک افرین عزیز خواهر گوچولومیاد
ماماني
20 دی 93 12:49
ماشالله هزار ماشالله.
پانی
24 دی 93 7:45
f
26 دی 93 14:30
fazlihaqfaeez@gmail.com شب شد و غم در دلم توفان گرفت خندة آیینه¬ها پایان گرفت عنکبوت سایه¬ها ظلمت تنید بادها چون مارها هرسو خزید برگ و بار بادها را باد بُرد رونق قندیل¬ها از باد مُرد باد شب شلاق ولگردی به دست قامت سبز درختان را شکست های هوی ابر ها بالا گرفت اختران را هالة سودا گرفت زورق خورشید در ساحل شکست روشنایی هر کجایی بار بست کاج کاج روشنی از پا فتاد مرده جانی گویی در دریا فتاد آسمان چون سینة شب تنگ شد آسمان و تیره¬گی همرنگ شد ظلمت اندر کوچه¬ها خمیازه کرد زخم¬های روشنی را تازه کرد خیمه زد آیینه بر گور چراغ سینه¬اش از بی¬چراغی داغ داغ در دل نیزار های دور دست قوی مه را گویی پر بشکسته است دختران روشنایی سوگوار قامت یلدای شب چون چوب دار روزنان اختران تاریک و سرد آسمان تا بیکران لبریز گرد با ستاره آسمان را راز نیست کوچه راه کهكشان¬ها باز نیست نعرة دیو است اندر نای شب بامدادان مانده زیر پای شب لکه¬های ننگ بر اندام ماه ننگ دارد آفتاب از نام ماه پیل شب با پیل¬بانان در وفاق می¬کند با روزگاران جفت و تاق برکة آیینه بی¬نیلوفر است سال¬ها شد این صدف بی¬گوهر گوهر آیینه¬ها تاراج شد آرزو در سینه¬ها تاراج شد چاه¬سار زنده¬گی پر مار و مور نی امیدی از رهایی نی ز نور زنده¬گان با مرده¬گان همخانه¬اند زنده¬گان با زنده¬گی بیگانه¬اند پاسدار زنده¬گی دیوان مرگ هر یکی را روی لب فرمان مرگ آبنوسان برگ و بار آورده¬اند بوی شب را در کنار آورده¬اند لاله¬یی در دشت¬ها بی¬داغ نیست ای دریغ از بلبلان چون باغ نیست بلبلان را آشیان در باغ خون در گلوشان سرمه¬یی از داغ خون باغ¬ها مان جمله خاکستر هنوز مجمر سوزانِ پُر اخگر هنوز فکر روشن در ضمیر کوه نیست غیر آتش¬سوزی انبوه نیست کوه این¬جا می¬فتد از پا به دشت رود آتش تا که از صحرا گذشت حضور تان سبز
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترانه ها می باشد