نیک آفریننیک آفرین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

دخترانه ها

تابستان دریایی ...

سلام دختر کوچولو  مث اون موج صبوری که وفا داده به دریا  /  تو مهی مث حقیقت ، مهربونی مث رویا  چقدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه   /  مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه      ...
18 مرداد 1393

از این روزهای تابستانی...

سلام دختر کوچولو  سلام نیک آفرین  سلام به تو که تمام روز و شب من با تو میگذره ... بی وقفه ... مدام ... از لحظه ای که به دنیا اومدی تا الان ... که شانزده ماهه شدی ... شب و روز و شب روز و شب و روز ... حتما تو با خودت فکر میکنی که تو دونفری ... و هرگز نبوده که تنها باشی ... بی من ... بدون آغوش من .... این روزها ... این روزهای گرم تابستونی هم در کنار تو داره میگذره ... تو خیلی کارها یاد گرفتی ... تو خیلی از چیزها رو درک میکنی ... تو خیلی حرفای بچگونه میزنی که گاهی آدم دلش می خواد یک کلمه ی جدیدی رو که یاد گرفتی یک ساعت مدام تکرار کنی تا شاید از شنیدنش خسته بشیم.... از ده ماهگی مدام می پرسی این چیه و چی شده ... نی نی ......
25 تير 1393

تابستان

سلام دختر کوچولو تابستان هم از راه رسید ، آرزوهای کال ما هم بالاخره روزی می رسند ... و این یعنی دنبا با وجود تو قطعا جای زیباییست و ارزش مبارزه و نبرد را دارد! ... حرفهام زیاده ولی فرصتها کمه... باقی این داستان گرم تابستانی بمونه برای بعد ...  شبت پر ستاره و رویایی ، موجود شگفت انگیز زمینی ...
10 تير 1393

از دختر کوچولو به دختر کوچولو

سلام دختر کوچولو  این روزها ی پر از شلوغ حسابی منو از تو دور کرده بود ... حسابی ما رو مشغول رفت و آمدبا آدمها کرده بود ... مشغول آداب دنیای آدمها ... به خاطر همین ها ، الان حسابی دلم برات تنگ شده ... برای دختر کوچولویی که من مادرشم.   هوا اینجا مثل همه ی حال و هواهای آخر بهار ِ هر ساله... گرم و ابری ... و به قولی ،گاهی هم آسمون با رعد های بزرگ ، سینه صاف می کنه... ومن اینجا تو این خونه ی نزدیک کوه ... در ارتفاعی که هنوز نه به خدا نزدیکم نه به زمین ... دارم برات می نویسم.  امروز ، امروز همین دم دمای ظهر آخرین مهمونهامون هم از خونمون رفتن و هوا ابری شد و بارونی زد ... کوچه خلوت شد ... و زنی با زنبیلی از اون ...
14 خرداد 1393

بیست و هفتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

سلام دخترکوچولو روزهای با تو در تهران بزرگ ، در نمایشگاه کتاب ،خوب بود ... گرم بود و سوزان ... و پر از شلوغ ... و این برای ما که یه گوشه ی خلوت دنیا رو گرفتیم و داریم برای خودمون زندگی می کنیم ... آنقدر ها که باید خوب نیست.  خوشحالم که به کتاب علاقه داری ... و خوشحالترم که می تونم هفته ای ... ماهی و یا لااقل فصلی ، برای  تو یه چند کتاب ساده ی کودکانه  بخرم ... کتابهایی که در اون تموم آخر قصه ها قشنگه ... و هیچ کس اون تو ، مثل دنیای واقعی دلش نمیگیره ... و همیشه یکی حواسش هست که همه چیز و جمع و جور کنه و ... هیچ چیز اونقدر بد نیست ، که نشه درستش کرد .  خدایا شکرت ... به خاطر نیک آفرین شکرت ... به خاطر خانوا...
18 ارديبهشت 1393

اردی بهشت بارانی

سلام دختر کوچولو نیمه شب زیبای بهاریت بخیر  یه بهار دیگه هم اومد و من همچنان دارم برای تو می نویسم ... از شب و روزهای گذشته ... از فصل های گذشته از سالهای گذشته ... و تا به امروز جاری ... تا به امشب و روی همین صفحه ی مجازی ... وقتیکه که تو خوابی ... خواب ِ خواب ... آهای مهتاب پاورچین / پاورچین سایه برچین / درِ گل خونه بازه / عزیزم خواب نازه ... از تو چه پنهون این روزها باز مثل فصلهای گذشته نمی تونم نقش خودموتو زندگی پیدا کنم ... از اینهمه تلاش روزانه فقط یه خستگی همیشگی برام مونده... خسته ام و حتی گاهی با خودم فکر میکنم چقدر مادر بودن دشواره ... ! تو به همه ی جای خونه سرک میکشی ... توی کشو ها و کمدها ... جاهای ...
7 ارديبهشت 1393

روز مادر ...

سلام دختر کوچولو سلام نیک آفرین همه ی روز و شبهای من  روز مادر مبارک دخترم. من تصمیم گرفتم از امسال تا وقتی که هستم همیشه اول روز مادر رو به تو تبریک بگم ...آخه اگه تو نبودی که من مادر نبودم ... و اگه یادت باشه بهم قول داده بودیم ... یادت میاد گفته بودم من مادر تو باشم تو مادر من ؟ یادت میآد برای آرامش من آفریده شده بودی ... برای این قلب ساده ی زود باور ... برای این زن که هرگز نفهمید خودش برای چه آفریده شده ...! دوستت دارم دخترم... با اینکه بهترین مادر دنیا نیستم .. با اینکه هنوز خیلی فداکاری ها مونده که برات انجام بدم ولی توی همین یک سال و یک ماه و دو هفته ، لااقل بهت ثابت کردم که همیشه می تونی رو آغوش من حساب کنی ... ...
30 فروردين 1393

عید و باز کبوترا خواب می بینن ماهی شدن...

  سلام دختر کوچولو  سلام به تو که داری یک بهار دیگه از زندگیتو شروع می کنی  سلام به سبزی دستهای تو که خود ِ خودِ بهاره  سلام به مهربونی دستهای تو و عطرآسمانی اش که گاهی دلم می خواد اونقدر کوچیک بشم که مثل یه عروسک توی دستهات بخوابم ... یه عروسک که تو مادرش باشی . هی دختر کوچولو ... من همچنان مادر توام و بهار دیگری از را رسیده .... بهار اومده و همه ی این دید و بازدید ها و شادی ها به خاطر نو شدن ... و من هم عاشق تازه شدنم ... عاشق لبخندهای نو ...  عید و باز کبوترا / خواب می بینن ماهی شدن  شیرن و نعره می کشن / عکس رو ده شاهی شدن  عید و باز تو سینما / فیلمای رنگی می ذارن&nb...
8 فروردين 1393

از دختر کوچولو به دختر کوچولو

سلام دخترکوچولو سلام نیک آفرین  سلام نیک آفرین  سلام نیک آفرین  دلِ کوچیک مامان برات یه ذره شده ... با اینکه ده دقیقه هم نمیگذره که خوابیدی ... تو خوابیدی و من در بیداری سرمستانه ی نیمه شبِ آخر زمستانی ، دلم برات تنگ شده ... خواب و بیداری ... واقعییت یا رویا ... هستی یا نیستی ... هر چه که هست من حاضر نیستم این روزهای ِ باتو رو با چیز دیگه ای توی دنیا عوض کنم.  جشن تولد 1 ساگی تو در کنار یه سری مهمون و یه سری دختر و پسرِ کوچولو به شکل ساده و دوست داشتنی ای برگزار شد ... هرچند که تو زیاد سرحال نبودی ... نمی دونم به خاطر واکسنت بود یا به خاطر سرماخوردگی ... یا شایدم به خاطر اونهمه آدم که خلوت ع...
25 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترانه ها می باشد