روز تولد مادرت ...
سلام دختر کوچولو بالاخره روز تولد مادرت رسید و تموم شد . در روزهایی که تو چهار دست وپا تمام گوشه های ناشناخته ی این خونه رو کشف می کنی . خونه، قاره ی نا مکشوف تو شده و تو دنیای نا مکشوف من. این روزها که برای تو ننوشتم راستش سرگرم کارهای دیگری بودم... سرگرم برنامه ریزی های دیگری ... غافل از اینکه زندگی همین چیزیه که داره اتفاق می افته ...زندگی یعنی تلاش تو برای چند قدم چهاردست و پا رفتن برای رسیدن به عروسک دلخواهت ... زندگی یعنی پدرت که هر وقت از اداره برمیگرده خسته است ولی خنده هاش به ما انرژی میده ... زندگی یعنی من با یه عالمه کتاب نخونده ، ظرفهای نشسته ... خاک گلدون های عوض نکرده ... زندگی یعنی منتظر پست چ...
نویسنده :
مامان تو
20:22