روز تولد نیلی
سلام دختر کوچولوها
سلام نیک آفرین
سلام نیلی
خداروشکر که من دوباره مادر شدم ... مادر یه دختر کوچولو که همین چند روز پیش به دنیا رسید ... مادرِ نیلی . مادر بودن یکی از بهترین حس های دنیاست ... انگار فقط و فقط در انحصار خودته ... انگار اسم خودته ... انگار هدف زندگیته تا یه عمر ...تا دنیا دنیاست .
دختر کوچولوی من ... عروسک من ... من شادی ام ، مادر تو از الان تا همیشه. از همون روز آفتابی بهاری که تو به دنیا رسیدی تا ... تا ... غروبی که دیگر نباشم. دلم برات تنگ شده بود نیلی ... دلم برای صدات و چهره ات تنگ شده بود با اینکه هرگزندیده بودمت. دلم برای دوران که توی دلم بودی تنگ میشه ... برای تکون های گاه به گاهت که من هم هستم.
و اما تو نیک آفرین ... مامان فدای حس حسادت مظلومانت بشه که حتی اسمش رو هم نمی دونی. مامان فدای سر در گمی تو بشه ... این حس تو که مخلوطی از دوست داشتن و حسادته بالاخره به عشق تبدیل میشه دخترم ... ! خواهر داشتن خیلی خوبه نیک آفرین ... و تو بزودی اینو درک میکنی ... بهت قول میدم.
دلم می خواد بیشتر براتون بنویسم ... از این هوای بهاری ... از این حس و حال مقدسی که توی خونه ی ما جاریه ... از حال خودم که گاهی ناخواسته اشک میریزم ... بی هیچ حرفی ... بهونه ای ... مثل غروبهای جمعه ی بچگی هام ... که دلم می گرفت و منتظر اومدن یه قاصدک میشدم ... هیچ وقت سر موقع نمی اومد ولی وقتی هم که می اومد همه ی آرزوهامو بهش می گفتم ... بعد فوتش می کردم ... و اون دور میشد ... راستی مدتهاست که قاصدک ندیدم ... مدتهاست آرزو نکردم ... شاید مدتهاست که خدا بامن مهربون تر از قبله ... دختر کوچولوها !
و زندگی یعنی همین!