از دختر کوچولو به دختر کوچولو
سلام دختر کوچولو
همه چیز داره یه سمت بهار پیش میره ، به سمت تو که آخره آخره امسال ایستادی و برای من دست تکون میدی . گاهی فکر میکنم که خدا تا چه حد با من مهربونه ولی من گاهی فراموش می کنم. خدا خواست که تو آخر سال همراه با سال نو به دنیا بیای ... وقتی همه ی غصه ها تموم شدند و زمستون رفته ، و از سرد ترین بادها گذر کردیم.
این روزهای آخر با تو بودن روزهاییه که دیگه تکرار نمیشه و من از هر چیز تکرار نشدنی دلتنگ میشم. ما روزهای خوبی با هم داشتیم . وقتی تو از وجود من بری حسابی تنها میشم در خودم .
امیدورارم در زندگی بعدی تو مادر من باشی و ما دوباره بهم برگردیم . وای که چقدر منتظر زندگی بعدی هستم وقتی تو با صدای قشنگت منو صدا میزنی ... شادی ، دختر کوچولوی مامان ... ومن توی دل تو آروم می خندم .
امیدورام قول هایی که بهم دادیم رو فراموش نکنی . یادت باش که وقتی اومدی قراره از همون لحظه ی اول ، من مادر تو باشم تو مادرِ من ... من خواهر تو باشم تو خواهرِ من ... ما یه خانواده ایم دخترم .
امیدوارم خدا مراقب تو و همه ی نی نی ها باشه ، راستی به خدا بگو بازهم مثل همیشه با مادرت مهربون باشه ، آخه مادرت خیلی تنهاست ، خیلی دلش گرفته ...
آروم باش قلب من
آروم باش شادی
زیباترین روزها در انتظار توست ...