نیک آفریننیک آفرین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

دخترانه ها

داستان دنیای آدمها

1391/11/29 15:43
نویسنده : مامان تو
404 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر کوچولو 

 

شب و روزت بخیر. در دنیای آرومت چه می کنی ؟ چی باعث میشه تکون بخوری ؟ چه وقتایی می خوابی ؟  چیکار می کنی که اینهمه صبوری ؟  پس من چرا صبور نیستم ؟ بیا و دستهای منو بگیر و منو ببر به سمت آرامش ... من مادرِ توام .

چرا هر چی می گردم  تو خواب و بیداری پیدات نمیکنم ... تصویری که از تو دارم  هزاران قطعه شده ... هر قطعه ای رو که برمیدارم  قسمتی از تو هست ولی تمام تو نیست ! تمامِ تو چه شکلی دختر کوچولو ؟  تو شبیه کی هستی ؟ اخلاقت ، رفتارت ، صدات ؟  اصلا صدات شبیه کیه ؟ تو مثل خودتی  نه ؟ مثل یه انسان تازه به زمین رسیده ... با جدید ترین افکار آسمونی . تخیل مادرت ، ناتوانه از تصورِ تو .... چه زجر شیرینی!

می دونی دخترم امروز که یکی از روزهای آفتابی زمستونه ، یادم افتاد برات بنویسم یادت باشه ، بعدها که به دنیا رسیدی و بعدتر ها که بزرگ شدی ، هرگز از آدمها انتظار نداشته باشی . انتظار داشتن یعنی راه نجاتت رو از کسی بخوای ، که معمولا انسان ها راه نجات هم نیستن...! بعد اون وقته که سرخورده میشی ، نه از اینکه نتونستن بهت کمک کنن ، بلکه از این که چرا از خدا نخواستی ، از کسی که همیشه مراقبته !

ولی آدمها معمولا اینو فراموش می کنن ، اما خواهش میکنم تو فراموش نکن ...

آخه می دونی ، تقصیر آدمها هم نیست ، کسی از اول بهمون یاد نداد، بعضی از ما آدمها بدون  رعایت هیچ اصولی برای زندگی ، بزرگ شدیم ... ولی من سعی میکنم به تو بگم هر چند که خودم بهشون عمل نکردم  ولی تو یادت باشه ... تو مراقب باش. 

هی ی ی ی ی  .... دختر کوچولو ، اگه بدونی در  این روزاهای آخر با توبودن  چقدر دلم گرفته . وقتی فکر میکنم بالاخره باید ، روزی ، شبی ، غروبی، وقتی ،  ... تو رو از خودم جدا کنم ، وقتی فکر می کنم نمی تونم تا ابد یک فرشته رو در خودم نگه دارم ، که باید اون فرشته رو تبدیل به آدم کنم و بیارمش توی این دنیای پر از شلوغ ...!

خب ، عیبی نداره همین یه مدت کمی هم که در من بودی ، زمان شیرینی بود که به سرعت بادهای پاییزی گذشت و از تموم فصل های سرد رد شد تا... بهار ....!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترانه ها می باشد