بدون عنوان
سلام دختر کوچولو
شب و روزت بخیر . دلم برات تنگ شده ، برای تو که در یک بی خبری مظلومانه در من شناوری . از روز و شب دنیا خبر نداری ... از بدی و خوبی ... شاید حتی نمی دونی که تنهایی ... آره ... تو هنوز نمی دونی در اقیانوسی که درش شناوری ، تنهایی ... و فکر می کنی اون صدای آرامش دهنده ی آب تا همیشه جریان داره . کاش همه چیز اون طوری که تو بخوای باشه ... ولی در دنیا ی ما همه چیز اون طور که باید ، پیش نمیره ، و اینه داستان دنیای آدمها .
می دونی ما آدمها خیلی چیزا دلمون می خواد ... که گاهی به دستشون میاریم و گاهی اونقدر دست نیافتنی هستند که فراموششون می کنیم. اصلا فکر نکن ما آدمها از اول اینجوری بودیم ... نه ، شاید چون فراموش کردیم از کجا اومدیم ... این طوری شدیم . ولی تو دخترم ، تو هرگز فراموش نکن از کجا اومدی ، مثل یک فرشته ی سقوط کرده به زمین نیا ... برای اون چیزی که آفریده شدی بیا ... و روزهای مقدست امروزت رو بیاد داشته باش. صدای آرامش رو به یاد داشته باش ... و صدایی که بهت می گه صبح بخیر موجود فوق العاده ی زمینی .
راستی از همه ی اینها که بگذریم ... بیشتر این پست رو برای تو نوشتم که بگم من و پدرت کم کم داریم برات خرید می کنیم . یه سرویس خواب مخملی زیبا برات خریدیم که می دونم اگه توش بخوابی هرگز خوابهای آشفته نخواهی دید ... برای اتاقت هم یک قالیچه ی زرد زیبا ... اینها رو نوشتم که بگم که چقدر برای تو خرید کردن زیباست ... و من چقدر زیبایی ها رو دوست دارم .